نفس های به شماره افتاده
عاقبت در یک شب از شب های خوب
کودک من پا به دنیا می نهد
آن زمان بر من خدای مهربان
نام شور انگیز مادر می نهد
بینمش روزی که طفلم همچو گل
در میان بسترش خوابیده است
بوی او چون عطر پیک یاس ها
در مشام جان من پیچیده است
پیکرش را می فشارم در برم
گویمش چشمان خود را باز کن
همچو عشق پاک من جاوید باش
در کنارم زندگی آغاز کن
عزیزکم صدای نفس های به شماره افتاده ام را می شنوی؟؟
این صدای نفس های زنی است که قرار است چیزی از وجودش دور شود
و به زندگی اش،به دنیایش،به آخرتش،به عشقش،به سرنوشتش و....
گره بخورد ؛تا بشود مادر(انشاا...).
فرشته بهشتی ام می شود برای منی که قرار است مادر تان باشم دعایی کنی
دعا کنی که چیزی جز بندگی وانسانیت،مهربانی وگذشت،بخشندگی وپاکدامنی
،بر صفحه سپید روحتان حک نکنم،این را از طرف من از خدا بخواه،به خدایم بگو مادرم
دل خود را به هزاران شیوه آزموده ولی هیچ چیز جز یاد خدا آرامش نکرده.
می خواهم همانطور که روز اولی که بر روی صفحه مانیتوری وجود شکل گرفته ات
را دیدم که تو را نه ،بلکه تنها خدا را دیدم و قدرتش را ،برایم همیشه همان طور بمانی
ویادآور بزرگی وحضور خدا در لحظه لحظه های زندگیم باشی،پس این را برایم بخواه.
چشمان بی قرار پدرت واقعا دیدنی شده،چیزی که تا به حال در او تجربه نکرده بودم
باید باشی واز نزدیک درکش کنی،پدر دوست داشتنی داری می دانم با این جمله من
آشنایی داری ،چون در این 9ماه برایت مرتبا مرورش کردم،پس همیشه قدرش را بدان.